سایه ای مژگانت دنیایی غرب، شرق
مد و جذز اقیانوس چشمانت را
بهم گره می زد.
وقتیکه از سینه های برهنه ات
تصویر شمامه را
برای یک سلسال دیگر
انگشتانم
روی دریچه ابهام
برای مهتاب
برای آنکه بگوید:
این مفهوم ها یعنی (خداوعشق)
یکی اند.
نقاشی می کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر